محل تبلیغات شما
به این فکر میکنم که چرا یک گروه خاصی از ادما به من احساس نا امنی میدن , در حالی که دیشب داشتم فکر میکردم شاید اون تجربه ای که ازش حرف میزنم تجربه ی شخصی نباشه ، شاید به خاطر چیزایی باشه که شنیدم ، حرفا ، حرفا ، حرفا ، انقد بیکاریم که درباره ی بقیه فکر میکنیم ، حتی این افکارمون باعث نمیشن از خودمون ادمای بهتری بسازیم ، مثبت باش ، دوستشون داشته باش ، اما فقط درحالی که ازت کم میدونن میتونن دوست داشتنی باشن ؛ ضربه میخوری ، ادمی دیگه ، یاد گرفتی از همون بچگی هروقت خوردی زمین یا اوف شدی بلند شی و جای ضخمتو فوت کنی و خوب میشه اما همه میدونن که جاش یه بار توی ذهنت و یه بارم روی پوستت میمونه . نمیخوام این چرتو پرتارو ادامه بدم ؛ وقتی شروع میکنم از خودم و مشکلات و اینام حرف بزنم این طوریه که ناخوداگاه فکر میکنم که پسر ذهن من تا جایی ک ممکنه ازشون دوره ، سالی یه بار دپ میشم ، میرم تو خودم , اما این به خاظر اون یه ذره جا مونده ی به هم ریخته شونه

 

 

به ااییمر فکر میکنم ، پدر نزدیک ترین دوستمون از ااییمر فوت شد ، نمیدونست اما بود . کنارش بودن قشنگ ترین حس دنیا رو داشت چون ما اون ذوق و شوق بودنمونو فراموش کردیم ، مغزمونو با خزعولات بقیه پر میکنیم این که همه چیز چطوریه ، دونستن قشنگترینه ها ، نه که بد باشه ، اما باید لذت برد از چیزی که توی ذهن ادم فرو میره ، لا به لای افکار غرق میشه تا روزی از اون مرداب بیرون بیاد و پشت چشمات نقش ببنده . اون  فرد اما میتونست توی اوج پیری همه چیزو نو که انگار برای اولین بارشه ببینه ، دستای ادمارو فشار بده و حتی غریزه هاشو فراموش کنه و فقط باشه تا که بمیره

کاشکی این کلمه معنی داشت

چرتو پرتای دهم مارچ

هوم جواب ادمای ابله در مواقعی که کسی با عشق صداشون میکنه

، ,فکر ,میکنم ,اون ,یه ,ی ,حرفا ، ,، حرفا ,فکر میکنم ,، اما ,باش ،

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

توریستگاه